asemane_porsetarh
عشق واقعی وقتیه که دختر به سادگی چشماشو میبنده و اجازه ی بوسیدن میده... اما پسر پیشونی دختر رو میبوسه... i love you ... ســـاکت کــه مـــیشینی... مـــیذارن پـای جـــواب نداشــتنت، ♥ عــمرا بــفهمند، داری جـــــون مــیدی ♥ تـا حــرمت هـا رو ♥ نـــگه داری ... i love you ... ﮔﻔﺖ :ﮐﻪ ﭼﯽ؟ ﻫﯽ ﺟﺎﻧﺒﺎﺯ ﺟﺎﻧﺒﺎﺯ، ﺷﻬﯿﺪ ﺷﻬﯿﺪ! ﺍﺻﻼ ﺑﻪ ﻣﺎ ﭼﻪ... ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻦ ﻧﺮﻥ! ﮐﺴﯽ ﻣﺠﺒﻮﺭﺷﻮﻥ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ! ﮔﻔﺘﻢ :ﭼﺮﺍ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎ! ﻣﺠﺒﻮﺭﺷﻮﻥ ﻣﯿﮑﺮﺩ! ﮔﻔﺖ :ﮐﯽ؟!! ﮔﻔﺘﻢ :ﻫﻤﻮﻥ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻧﺪﺍﺭﯾﺶ! ﮔﻔﺖ :ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﻡ؟!ﭼﯽ ﺭﻭ؟! ﮔﻔﺘﻢ :ﻏﯿﺮﺕ!!! i love you ... لحظه ی قشنگیه : وقتی که اعصابت خورده... ولی عشقت میاد دستت رو آروم می گیره و فشارش می ده، میبوسه…. و تو اینقدر آروم می شی که اگه صد سال بقیه می نشستند و باهات حرف می زدن آرامش نمی گرفتی... i love you ... واسه چی داری قلبمو میکشی دنبال خودت ؟ ! ؟ بزار با دردهام بمیرم هرچی دارم مال خودت . . . خاطره هاتو و عکس هاتو بردارو از اینجا برو برای آخرین دفعه به خدا میسپارم تورو . . . i love you ... بعضی ها حوصلشـــون ســر مـــیره . . . خــیال مـــیکنند دلشــــون تـــنگ شـــــده ! ! ! عشق تو تمومه دنیامه ، دنیامو دست هیچکی نمیدم . . . بی تو میمیرم اینو میدونی ، واسه اینه از پیشت نمیرم . . . بیایید قبول کنیم مرد ها صبرشان از ما بیشتر است وقت هایی که داد میزنند وقت هایی هم که توی خیابان دست به یقه می شوند وقت هایی که چکشان پاس نمیشود وقت هایی که جواب اس ام اس شب به خیر را نمیدهند وقت هایی که عرق کرده اند وقت هایی که کفششان کثیف است تمام این وقت ها خسته اند و کمی غمگین و ما موجودات کوچک شگفت انگیز غرغروی بی طاقت را دوست دارند! دوستمان دارند و ما همیشه فکر میکنیم که نکند من را برای خودم نمیخواهد برای زیبایی ام میخواهد نکند من را برای شب هایش میخواهد؟ نکند من را برای چال روی لپم میخواهد؟ در حالی که دوستمان دارند ساده و منطقی مردها همه دنیایشان همین طوری است...ساده و منطقی... سر به گوش من بگذار و آرام بگو "دوستت دارم" نترس! از چه می ترسی؟! فردا دوباره می توانی انکار کنی... یه خانواده ی سه نفری بودن. یه دختر کوچولو بود با مادر و پدرش بعد از یه مدتی خدا یه داداش کوچولوی خوشگل به دختر کوچولوی ما میده بعد از چند روز که از تولد نوزاد گذشت . دختر کوچولو هی به مامان و باباش اصرار می کنه که اونو با داداش کوچولوش تنها بذارن. اما مامان و باباش می ترسیدن که دختر کوچولوشون حسودی کنه و یه بلایی سر داداش کوچولوش بیاره. اصرارهای دختر کوچولو اونقدر زیاد شد که پدر و مادرش تصمیم گرفتن اینکارو بکنن اما در پشت ِ در اتاق مواظبش باشن. دختر کوچولو که با برادرش تنها شد ... خم شد روی سرش و گفت : داداش کوچولو! تو تازه از پیش خدا اومدی به من میگی قیافه ی خدا چه شکلیه ؟ آخه من کم کم داره یادم میره .......... عشق واقعی اونیه که پسر با دیدن عشقش اونو تو لباس عروسی تصور کنه ... نه بدون لباس! یه پسر بود که زندگی ساده و معمولی داشت بقییه داستان در ادامه مطلب مثل بادبادک باش . . .با اینکه میدونه زندگیش به نخی بنده ، بازم تو آسمون میرقصه و میخنده . . . همیشه بخند و نگران نباش ، بدون که نخ زندگیت دست خـــــداست خدای مهربانم با تو بهترین ها را تجربه کردم و بی تو بدترین ها را . . . با تو شیرین ترین لحضه هایم را نقاشی کردم بی تو تلخ ترین ها را . . . من با تو دنیایم را زندگی کردم و بی تو جهنم را . . . دوستت دارم خدایا . . . بی حوصله ام دست خودم نیست کمی دلتنگ فردایم فردایی که تو می آیی شاید... من نباشم
شکسپیر گفت: زندگی کوتاه است .. پس به زندگی ات عشق بورز .. عاشق محکومی است که محاکمه نمیشود دیوانه ایست که معالجه نمیشود بیگانه ایست که شناخته نمیشود سکوتی است که شکسته نمیشود و فریادیست که آرام نمیشود من نامه کسی نخوانده ام الا تو با هیچ کسی نمانده ام الا تو عید آمد و من خانه تکانی کردم از دل همه را تکانده ام الا تو شهر اول:نگاه و دلربایی شــهــر دوم : ديدار و آشنايي چه قدر سخته دستای کسی رو که دوستش داری
می خواهم امشب از ماه قول بگیرم که هر وقت دلم برایت تنگ شد در دایره حضورش تو را به من نشان دهد می خواهم امشب با رازقی ها عهد ببندم هر وقت دلم هوای تو را کرد عطر حضور مهربان تو را با من هم قسمت کنند می خواهم امشب با دریای خاطره ها قرار بگذارم که هروقت امواج پر تلاطم یادها خواستند قایق احساس مرا بشکنند دست امید و آرزوی تو مرا نجات دهد می خواهم امشب با تمام قلب هایی که احساس مرا می فهمند و می شنوند پیمان ببندم که هر وقت صدای قلب بی قرار م را هم شنیدند عشقم را سوار بر ضربانهای بی تابی به تو برسانند ♥ دوستت دارم نفسم ♥ خدایــــــــــــا التمـــــــــــاست مــــــی کنـــــــــم همــــــه دنیــــــــــایـــــــت ارزانــــــــــیِ دیگــــــــــــران !!! ولــــــــــــــــی ، آنــکـــــــــــه دنـیــــــــــایِ من اســــــــــت مـــــــــــــــــــــالِ دیــگـــــــــــری نبــــــــــاشـــد … عشق بيداد من باختن يعني لحظه عشق جان سرزمين يعني يعني زندگي پاک من عشق ليلي و
در عشق يعني ... شدن ساختن عشق
كلبه وامق و يعني عذرا عشق شدن من عشق فرداي يعني كودك مسجد يعني الاقصي عشق من عشق آميختن افروختن يعني به هم عشق سوختن چشمهاي يكجا يعني كردن پر ز و غم دردهاي گريه خون/ درد بيشمار عشق من يعني الاسرار كلبه مخزن اسرار يعني عشق متــــــــاسفم…
نه برای تو که دروغ برایــــت خـــود زندگیست… نه برای خودم که دروغ تنهـــا خط قرمز زندگیـــستــــ بـــرایم…. متاسفم که چرا مزه ے عشـــــــق را…. از دستـــــــــ تــــــو چشیــــدم…. تا همیشه در شکـــــــــــ دروغ بودنش بمـــانم…. یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیامیتوانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟
روزهای سختی رو میگذرونم... عشق یعنی لایق ... شدن ILOVE YOU ... مادر نوشته می شود فرشته خوانده میشود...... هر روز… این عشق یکطرفه را طی میکنم… یکبار هم تو گامی بدین سو بردار… نترس…! جریمه اش با من!
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
مرد ها دنیای غمگین صبورانه ای دارند
برچسبها:
برچسبها:
مراقب باش، گره کور نزنی...
او میرود...
تو می مانی و یک گره کور...
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
انسان روزی از لبخندهایی که نمیزند
و اشک هایی که نمیریزد؛
خواهد مُرد...!
برچسبها:
اصلا نمی دونست عشق چیه عاشق به کی می گن
تا حالا هم هیچکس رو بیشتر از خودش دوست نداشته بود
و هرکی رو هم که میدید داره به خاطر عشقش گریه میکنه بهش میخندید
هرکی که می ومد بهش می گفت من یکی رو دوست دارم
بهش می گفت دوست داشتن و عاشقی مال تو کتاب ها و فیلم هاست….
روز ها گذشت و گذشت تا اینکه یه شب سرد زمستونی
توی یه خیابون خلوت و تاریک
برچسبها:
ادامه مطلب
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
ســنــگ صــــبــــور غم هایشان می شوم...
اشک های ماسیده روی گونه هایشان را پاک می کنم
اما...یک نفر پیدا نمی شود
که دست زیر چانه ام بگذارد...
سرم را بالا بیاورد و بگوید:
حالا تـــــــو برایم بگو...!!!
برچسبها:
پسر ، دختر زیبایی را دید . شیفتش شد . چند ساعتی با هم تو خیابون قدم میزدن که یهو یه بنز گرون قیمت
جلوی چاشون ترمز زد . دختره به پسره گفت : خوش گذشت ، ولی نمی تونم همیشه پیاده راه برم بای .
نشست توی ماشین ، راننده بهش گفت : خانوم ببخشید من راننده این آقا هستم لطفا پیاده شید ...
برچسبها:
آבم است בیــــگر؛
گاهے בلــش مےخواهـــد،
کسے موهایـــش را نــوازش בهــב و آرام زیر گوشــش بگویــב :
בوستـــــت בارم. . . !
برچسبها:
نگران نباش !
برو . . .
برای آتش دل شکسته ی من هم،
آبی پیدا می شود.
شاید مثل همیشه ،
اشک های مادرم...!
برچسبها:
برچسبها:
من همیشه خوشحالم، می دانید چرا؟
برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم،
انتظارات همیشه صدمه زننده هستند ..
خوشحال باش .. و لبخند بزن .. فقط برای خودت زندگی کن و ..
قبل از اینکه صحبت کنی » گوش کن
قبل از اینکه بنویسی » فکر کن
قبل از اینکه خرج کنی » درآمد داشته باش
قبل از اینکه دعا کنی » ببخش
قبل از اینکه صدمه بزنی » احساس کن
قبل از تنفر » عشق بورز
زندگی این است ... احساسش کن، زندگی کن و لذت ببر
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
شهر ســـوم : روزهاي شيرين و طلايي
شهر چهـارم : بهانه،فکر،جدايي
شهر پنجـــم : بي وفايي
شهر ششم : دوري و بي اعتنايي
شهر هفــتم : اشک،آه،تنهايي
برچسبها:
تو دستای یکی دیگه ببینی و...
هیچی نتونی بگی ، جز این که بگی :
آهــآی غریــبه...
مواظب عشقم باش...
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن، عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.
در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند،
داستان کوتاهی تعریف کرد:
یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند. یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریاد زنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.
داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد. راوی اما پرسید : آیا می انید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فزیاد میزد؟
بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است! راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.››
قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریا ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.
برچسبها:
برچسبها:
گاهی... جای رحمت ميشويم زحمت
جای محرم ميشوم مجرم
جای ژست ميشويم زشت
جای يار ميشويم بار
جای قصه ميشويم غصه
جای زبان ميشويم زيان و....
پس زيادی به خودمان مغرور نباشيم چون با يک نقطه جابجا ميشويم
برچسبها:
نفسم
دنیایم
دلم. . .
ممنونم از شب رویا
که بازم وقت دلتنگی به دادم میرسه....!
ممنون از غم كه همیشه و هر جا با منه وتنهام نمی ذاره...
برچسبها:
برچسبها:
زندگی من بر سه اصل استوار است:
نـگاه مادرم
لبــــخند مادرم
دعـــــــــــای مادرم....
برچسبها:
برچسبها:
Design By : MohammadDesign.IR |